تشكر ميكنم از دوستاني كه همت ميكنند و آنچه مربوط به پيشكسوتان امر نهضت در روحانيت است و گوشههايي از خاطرات كساني كه در گذشته سهمي، حضوري و نقشي در امر روحانيت داشتهاند را ثبت ميكنند.
دوستانی كه مقتضاي سنشان و حضورشان در صحنههاي مبارزاتي قبل از انقلاب اقتضا میکند، حتما به ياد دارند كه يكي از امور سازماندهي شده طبيعي در امر مبارزه در قم سازماندهي تشكلهاي روحاني و طلبگي شهرستانها و استانها بود. تلاش شده بود كه طلاب هر استاني استقامتي داشته باشند و عناصر شاخص در آن اجتماعات كه معمولا از جامعه مدرسين بودند و بلند پايگان علمي حوزه بودند حضور داشته باشند. در آن جلسات طرحها و برنامهها و كارهايي را مطالعه و بررسي ميكردند و با رابطهاي خودشان در استانهاي مختلف تسري ميدادند.
من در آن زمان در بين دوستان كرماني بودم و البته به دليل انتصاب به یزد هم در جلسات دوستان يزدي و هم در جلسات دوستان كرماني حضور داشتم. رابطان ما در آن ايام در بين دوستان كرماني، آيتالله رفسنجاني، مرحوم شهيد باهنر و شخصيتهايي در اين حد و در بين دوستان يزدي هم آيتالله مصباح يزدي، آيتالله وافي و دوستاني ازاين قبيل بودند.
يك سري فعاليتهاي مبارزاتي صورت ميگرفت و در اين جلسات سعي ميشد كه با يك هماهنگي و با برنامهريزي منسجم آنچه را كه نوعا طلبههاي مبارز بايد از آن مطلع باشند براي فعاليتهاي افشاگري مبارزاتي تبليغاتي رهنمودهایی داده میشد و تقريبا به صورت هماهنگ و اصولي كارها پيش ميرفت.
يكي از فعاليتهاي مبارزاتي اصلي كه روحانيت داشت انتشار نشريه بود كه ارگان روحانيت مبارز، طلاب و دانشجويان ديني مبارز حوزه علميه قم بود. ابتدا «بعثت» بود بعد از آن بعثت افول كرد و جاي آن را نشريه انتقام گرفت که يك نشريه رادیکال و همگام با فعاليتهاي اوج گيرنده حوزه علميه قم و اين نشريه ارگان كليه دانشجويان ديني و طلاب مبارز قم بود اعم از تهراني، كرماني، يزدي، شيرازي و .... .
من يكي از اعضای هسته اصلي تهيهكننده همين نشريه بودم و اعضاي فرهنگي و تدوينكنندگان اصلي مطالب اساسي آن نشريه مرحوم آیتالله آقاي رباني شيرازي كرماني، آیتالله آقاي هاشمي رفسنجاني، آیتالله مصباح يزدي و حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای سیدهادی خسروشاهي بودند که از که نويسندگان برجسته حوزه بودند. البته دوستان ديگر هم بودند که بعضي فعاليتهايي را انجام ميدادند كه فعاليتهاي تداركاتي و لجستیکی بود، از جمله آقاي شريفي گرگاني، آقاي كاظمي و دوستاني از اين قبيل. اين فعاليتها ادامه داشت اما شرايطی پيش آمد كه رژيم به شدت به دنبال كشف هستههای اصلي فعال در اين بخش از مبارزات فرهنگي و انتشاراتي بود.
در يك مقطعي به دليل يك حركت نامتناسب يكي از دوستان كه به هرحال شخصا نشريات و اطلاعيههايي كه در اختيار داشت در كانونهايي از بازار و جاهاي ديگر خودش شخصا برده بود و بدون واسطه تماس گرفته بود لو رفته بود و از طريق لو رفتن او تقريبا نزديك بود هسته اصلي تشيكلدهنده اين فعاليتها گرفتار بشود. صلاح را در اين ديدند كه من در آن موقعيت، مدتي در ايران نباشم و حدود سالهای 44 و 45 بود كه من براي خاطر اينكه از چشم ساواك دور باشم به نجف هجرت کردم، علتش هم اين بود كه احساس كردم كه ساواك به شدت دنبال من هست اما مرا به قيافه نميشناسد. در مدرسهاي كه من اقامت داشتم يكي از عناصر ساواک كه شاخص بود و ما میدانستیم که ساواكي است سراغ مرا از خودم گرفت.
من مطمئن شدم که تحت تعقیب هستم. من خوشبختانه طوري پاسخ دادم كه او مجاب شد و بعد از آن تصميم گرفتم كه در انظار نباشم.
به رفتم عراق، هم علاقهاي به ديدار حضرت امام(ره) داشتم و هم اقتضا ميكرد دوراني را از انظار دوستان قمی به دور باشم.
این همان ايامی بود كه براي اولين بار امام(ره) بعد از تبعيدشان از ايران اعلاميهاي صادر فرموده بودند. نامه سرگشادهاي خطالب به دولت بود و يك نامه هم بود خطاب به طلاب مبارز كه هم تقدیر کرده بودند از مبارزه و هم به آنها اميد و دلداري داده بودند كه پيروزي ازآن شماست اين راه را ادامه بدهيد. مهمتر از همه تاكيد بر استمرار راه، مقاومت در راه، تاكيد بر امر مبارزه، امر جهاد و امر مقاومت در مقابل ستم و دیکتاتوری زمان بود. اما اين اعلاميهها در حین چاپ و تكثير لو رفته بود و ساواك با يك احساس غرور و احساس پيروزي فوقالعاده وانمود كرده بود که كانونهاي اصلي مبارزه را كشف كرده است و در حوزههاي علميه و در هستههاي روحاني ديگر كسي وجود ندارد كه توان اين كار را داشته باشد. به همين نسبت در بين روحانيان و دوستان مبارز حوزه علميه قم نوعي احساس شكستي رخ داده بود كه ناتواني از ادامه راه را نشان ميداد.
در یکی از همين ايام من در نجف در مدرسه مرحوم (آیتالله) آقاي بروجردي نشسته بودم و منتظر رسیدن وقت اقامه نماز مغرب و عشا به امامت حضرت امام(ره) بودم كه مرحوم حاج آقا مصطفي آمد پيش من نشست و گفت كه شما در قم امكانات تكثير داريد؟ گفتم: بله داريم. ماشين پلی كپي، تايپ و امكانات تکثیری بود كه نشريه بعثت را با آن تكثير ميكرديم ما آنها را در جايي مخفي كرده بودیم. گفتم بله اين امکان وجود دارد. گفت كه آقا اعلاميه داده بودند اين اعلاميه در چاپخانه لو رفته است و امكان توزيعش نیست. ما اصرار داريم اين اعلاميه توزيع شود و اگر شما اين توان را داريد اين كار انجام بشود. من اعلاميه را گرفتم از مرز آمدم ايران و در قم به آيتالله رباني شيرازي مراجعه كردم. با هماهنگي ايشان قرار شد ما در يك جايي که كاملا امن باشد مبادرت به تكثير اين اعلاميههايي که امام(ره) براي اولين بار بعد از تبعيدشان صادر کردهبودند، بکنیم. از اينجا بود كه من با (آیتالله) آقاي شرعي آشنا شدم.
مرحوم آقاي رباني شيرازي گفتند يكي از دوستان مطمئن ما امكاني را در اختيار دارد كه اين امكان را به شرطي كه تحفظ داشته باشيد و ايشان را به كسي معرفی نکنید و تلاش كنيد كه نسوزد اين امكان را در اختيارتان ميگذارد. ايشان مرا به (آیتالله) آقاي شرعي معرفي كردند، از آنجا بود كه من با (آیت الله) آقاي شرعي آشنا شدم و ايشان را يك عنصر تودار، فهميده، فكور، متدين، وارسته و كاملا متشرع يافتم، به اتفاق ايشان رفتيم در منزل يك خانم مسن كه به تنهايي زندگي ميكرد، البته با نوههایش بود و زيرزميني داشت در میان خانههای اطراف بازار قم در محلههاي قديمي قم كه دور از حوزه و مدارس علمیه و نوعا دور از تردد روحانیون بود.
ايشان ما را برد و با آن پيرزن محترم آشنا كرد، در خاطرم نيست که آیا آن پيرزن از بستگان ايشان بود يا نه كه به هر دليل به (آیتالله) آقاي شرعي اعتماد داشت. آن پيرزن علي رغم سن زيادي كه داشت و فاصله از خيلي از اصطلاحات و رسوم روز، يك عنصر خيلي هوشمند بود. ما را به زيرزمين راهنمايي كرد و در آن زيرزمين امكانات را فراهم كرديم؛ كاغذ، مركب، ماشين تايپ، ماشين چاپ، ماشين پلی کپی و امكاناتي که براي تكثير لازم است در اختیار باشد.
امكانات را فراهم كرديم و اعلاميهها را در آنجا تكثير كردیم. اعلاميه خطاب به دولت بود. در خاطرم هست که در پنجاه هزار نسخه تهيه كرديم. به دلیل اینکه دستگاه استنسيل بازدهياش محدود است و بر اثر كثرت نشت مركب ممكن است آسيب ببيند، چندين بار استنسيل را تجديد كرديم. به هر حال این اعلامیه را در 50هزار نسخه و اعلاميه مربوط به جامعه روحانيت را در 10هزار نسخه، در همان منزل براي توزيع در بين محافل قم، شيراز، مشهد و حوزههاي متفرقه ديگر كه در كشور بود تهيه كردیم و براي توزیعش، آنها را به تهران آوردم. البته بستهبنديهای مناسب تهیه كرديم. يكي از تاكتيكهاي توزيع ما تعبيه اعلاميهها در بستههاي شيریني، سوهان و گز بود. جعبههاي خالي اينها را تهيه ميكرديم و در آنها تعبيه ميكرديم گاهي یک لايه گز يا سوهان روی اعلامیهها ميگذاشتيم و ميبستيم. اينها را از طريق مسافرين و گاراژهايي كه به شهرستان مسافر ميبردند به عنوان هديه و كادو براي شخصيتهاي مطمئن، محترم و مبارزي كه در استانها حضور داشتند میفرستادیم. به اين شيوه اعلاميهها را به زيبايي تكثير كرديم. قم و تهران را خودم عهدهدار شدم. در قم در بین مدارس، مدرسه فيضيه در اولويت بود و بعد از آن مدرسه حجتيه در اولويت بعدي بود، مدرسه مرحوم (آیتالله) آقاي بروجردي را كه خودم در آن ساكن بودم بنا به مصالحی خودم توزیع نكردم، تهران را هم با خودم برداشتم به تهران آوردم، با آقاي رفسنجاني هماهنگ كرده بوديم که براي توزيع اين اعلاميهها ما را ياري كنند. ايشان روحاني محترمي را معرفي كرده بودند كه در اصفهان لو رفته بود و براي اينكه گرفتار نشوند موقتا به تهران هجرت كرده بودند و با خانوادهشان در منزلي اقامت داشتند. ايشان فرمودند شما مراجعه كنيد به اين آقاي محترم که ايشان هم فراقت دارد، هم اهليت دارد و هم شناخت دارد و باهم همكاري كنيد. پاكتهاي زيادي را تهیه كرده بودیم از بازار تهران پاكتهاي ضخيمي پيدا كردیم؛ پاكتهايي که اگر اعلاميه در آن قرار بگیرد، چیزی از پشت آن مشخص نیست و مقادير زيادي هم تمبر گرفتيم و آورديم و از دفتر تلفن آدرسهاي مختلفي را با هشت رنگ خودکار که از بازار خريده بوديم، پشت پاکتها را با رنگهاي مختلف نوشتيم و پخش كرديم.
اين روحاني محترم دوستاني در بازار داشت براي اينكه به آنها نشان بدهد كه مشغول فعاليت است و اگر خبري دارند به او بگویند، تعدادي از اطلاعيهها را بين آنها توزیع كرد، آنها بياحتياطي كرده بودند و لو رفته بودند و اين روحاني محترم نیز لو رفت. پس از لو رفتن ايشان، ايشان نتوانسته بودند زياد مقاومت كنند و ناگزيز از اذعان به معرفي آقاي رفسنجاني شده بودند. من اسم واقعيام را به ايشان نگفته بودم، خودم را «حسینی» یا «موسوی» معرفی کرده بودم. بعد از دستگیری، آقاي رفسنجاني با هوشمندي (به ساواکیها) گفته بودند: «یک نفر آمد از من كمك خواست و چون من خودم گرفتار بودم و نمیدانستم چه كار ميخواهد بكند، این آقا را به او معرفی کردم»
يادم هست در قم بودم كه دیدم هرچه «موسوي» و «حسيني» هست را دستگیر میکنند. چه کرمانی بود و چه شیرازی. زیرا که لهجه ما كرمانيها به لهجه شيرازيها نزديك است و ما گاهي كه تحت تعقيب بوديم اگر ما ميپرسيدند كجايي هستيد مصلحتا ميگفتيم شيرازي هستيم. تا اينكه ساواك كرمان در اطلاعات شهرباني و ساواك كرمان هرچه پرونده مربوط به روحانيون بود را آورده بود و به ايشان نشان داده بود. به دلیل اینکه من در كرمان 11 مرتبه توسط ساواك بازداشت یا احضار شده بودم پرونده و عكس داشتم. وقتی عكس مرا ديده بود، گفته بود بعله. ايشان هستند. ساواك ديگر مطمئن شده بود که آن سيد حسيني كه دنبالش است، آقاي دعايي است. آقاي هاشمي هم از درون زندان پيغام داده بودند که به فلاني بگویید: به هر قيمتي هست از ايران فرار كند و برود كه ما راحتتر بتوانيم در بازجوييها و پاسخ به سوالات ساواك پاسخ بدهيم.
البته در همين ايام بعد از موفقيت ما در توزيع اعلاميههاي امام(ره) كه ساواك به شدت به وحشت افتاده بود و به دلیل ناتوانی در سیطره و احاطه بر انقلابیون سرزنش میشد و به شدت به دنبال کشف این کانون فعال مبارزه بود، جشنهاي تاجگذاري برگزار میشد و براي اولين بار روحانيت عليه سلطنت وارد شد. تا قبل از تاجگذاري، فعاليتها عليه دولت، نوعا رفرمیستی، عليه بيعدالتيها و بيقانونيها بود و در میان روحانیت براي سلطنت و تغيير رژيم به جز امام(ره) كسي اقدام نميكرد. در اینجا مصلحت ديده بودند كه عليه تاجگذاري اعلاميه صادر بشود. در خاطرم هست که اعلاميه را آقاي رفسنجاني نوشته بودند، من آن را به قم آوردم و به آقاي رباني نشان دادم و ايشان متنش را تاييد كردند. ما اين اعلاميه را در 5هزار نسخه تكثير كردیم تحت عنوان عزايي به نام جشن. اين اعلاميه توزيع موفقي داشت. اينجا بود كه ساواك به شدت دنبال كشف هسته اصلي بود و من ناگزير شدم از ايران فرار كنم.
من در جلسهاي كه براي خداحافظي خدمت (آیتالله) آقاي شرعي رسيدم، از همراهيها و تاتيكهاي بسيار زيباي ايشان در امر مخفيكاري و عاديسازي امر مبارزه تقدیر كردم؛ آن خانه در محلات دورافتاده اطراف قم و خانه ناشناخته يك پيرزن و اصلا كسي باور نميكرد داخل منزل اين زن كانون فعال مبارزاتي باشد. این کانون را (آیتالله) آقای شرعی حفظ کرده بود تا در مواقع خطیر به کار بیاید.
از ايشان تقدیر كردم و پس از آن با ايشان ارتباطي نداشتم تا اين كه انقلاب پيروز شد. در 12 بهمن 57 وارد ایران شدیم، در بین مستقبلين در فرودگاه آیتالله آقاي رباني شيرازي بودند، من سراغ(آیتالله) آقاي شرعي را در آنجا از ایشان گرفتم. ایشان گفتند آیتالله شرعی سالم هستند و در قم فعالاند، بعد از بازگشت امام(ره) از تهران به قم در مدرسه رفاه و مدرسه علوي رسما خدمت (آیتالله) آقاي شرعي رسیدیم و خدمت ایشان اجتماع داشتیم.
فعاليتهاي آن زمان دیگر فعاليتهاي مبارزاتي نبود، بلکه فعاليتهاي رسمي خدمت يا تحكيم نظام و تحكيم پايههاي اصلي حكومتي بود كه بر اساس انديشههاي اسلامي و رهمنمودهاي حضرت امام(ره) شکلگرفته بود و بنا بود همه در آن مسير فعال و خدمتگذار باشيم. (آیتالله) آقاي شرعي يكي از كانونهاي اصلي تشكلهاي انقلابي درون نظام بودند؛ از تشكيل كميتهها، تشكيل سپاه تا فعاليتهايی از اين قبيل كه البته وقت زيادي از ايشان ميگرفت و اقتضای نوعی مخفيكاري هم داشت زیرا هنوز فضاي كشور از پلشتيها، نفوذيها، عناصر بیاعتقاد به نظام و عناصر ساواك پاك نشده بود و ضرورت داشت نيرويهاي خودي و نيروهاي مطمئن ضمن ارتباط با هم در عدم معرفي همدیگر به همگان تلاش داشته باشند و (آیتالله) آقاي شرعي يكي از عناصر تودار و حساسي بود كه در اين زمنيه موفقيتهاي بالایي داشت.
بعد از آن من (آیتالله) آقاي شرعي را ديگر كمتر ميديدم جز يك دوره كه ايشان نماينده مجلس بودند و ما با هم همدوره بوديم و در مجلس هم پرشور پرحرارت، فعال، سازمانده و عنصري كه به امر مبارزه به عنوان يك امر جدي و پايدار همراه با رسالت جهاني و رسالت فرامرزي نگاه ميكردند. گاهي باهم برخوردهايي داشتيم که حساسيتها و نگرانيها و دقتهاي ايشان در امر مبارزه براي ما راهگشا بود تا اينكه مدتي است من شيندهام ایشان به دلیل كسالت و بیماریای که دارند، قادر به حركت فيزيكي فعالي در جامعه نيستند، البته برکات وجودی و فعاليتها و ايفاي نقش و رسالتي كه در گذشته داشتند هنوز وجود دارد و ما اميدواریم خاندان، یاران و اقوام ايشان و كساني كه با ايشان برخورد داشتند بتوانند راه ايشان را ادامه بدهند.
كمسيون اصل نود هميشه در مجلس يك كمسيون فعال و مسئلهداري بوده است، چون ملجا بسياري از شاكياني بود كه از همه جا مانده بودند و سعی میکردند به آنجا مراجعه کنند و در هر دورهای از دورههای مجلس، كمسيون اصل نود را عناصري اداره كردهاند كه اهتمام در خدمت به مردم و خدمت به مظلومين و درماندگان داشتند. در آن دروهای كه (آیتالله) آقاي شرعي در مجلس حضور داشتند حضور ايشان در كمسيون حضور مغتنمي بود و بسياري از كساني كه به هرحال مسئله یا شكايت داشتند و مستنداتی را در اختیار داشتند، به آن كمیسيون مراجعه ميكردند و ايشان با پيگيريهاي مسئولانه خودشان و با تعهدي كه نسبت به نظام داشتند و بي رودروایستي نسبت به هر نهادي پيگير امر بودند و به نتايج خوبي ميرسيدند.
هميشه در افشاگريها، مصاحبهها و نطقهایشان زمينههایي بود كه انسان احساس ميكرد حقي احيا ميشود، مسئلهاي به زيبايي افشا و بيان ميشود كه بركاتش ميتواند در جامعه ايجاد آرامش، اميد و اطمينان بکند.
آیتالله شرعي يكي از كانونهاي اصلي تشكلهاي انقلابي درون نظام است
در ادامه گفتگو با یاران و همراهان بنیانگذار مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران، اعضای ستاد برگزاری همایش بزرگداشت آیتالله شرعی به گفتگو با مدیرمسئول روزنامه اطلاعات پرداختند.
حجتالاسلام و المسلمین دعایی که دارای سابقه فعالیت انقلابی و سیاسی فراوانی است، در سخنان خود آیتالله شرعی را به عنوان یکی از کانونهای اصلی تشکلهای انقلابی درون نظام معرفی کرد.
آن چه در پی میآید سخنان وی در مورد آیتالله شرعی است.